سلام دوستای عزیزم امروز صبح مصاحبه با اقای شعبانی را انجام دادیم وایشان خاطرات بسیار جالبی را مطرح کردند منتظر باشید شما را شگفت زده خواهیم کرد.عکس ها وخاطرات در ساعات اینده
رهبر انقلاب: سلطنت پهلوی مخالفان را به افراطی و معتدل تقسیم می کرد/ همین سیاست را از چند سال بعد از پیروزی انقلاب، در خارج شروع کردند که تا امروز هم ادامه دارد/ بدانید این همان تدبیر خباثتآمیز است
عدهای را که طرفداران و علاقهمندان مخلص امام بودند و راه امام را علناً اظهار میکردند، به عنوان تندرو و افراطی و متعصب معرفی میکردند. در مقابل اینها هم، بعضی از کسانی را که علاقهمند به مبارزه بودند، ولی خیلی جدی در آن راه نبودند، یا جدی بودند، ولی دستگاه آنطور خیال میکرد اینها جدیتی ندارند، به عنوان افرادی که معتدلند و با اینها میشود مذاکره و صحبت کرد، معرفی میکردند. من در آن روز این احساس خطر را کردم.
گروه تاریخ انقلاب - رجانیوز: حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار صدها تن از پرستاران، امدادگران و مددکاران بیمارستانها و مراکز مختلف درمانی با ایشان طی سخنانی
به بیان خاطرهای از ایام انقلاب از روز هفدهم شهریور پرداختند که قسمتی از مشروح آن در ادامه آمده است.
******
""از روز هفدهم شهریور سال ۱۳۵۷ خاطرهای در ذهن دارم. قبل از آنکه این حادثهی خونبار در تهران اتفاق بیفتد، سیاست رژیم ستمشاهی به دنبال این بود که مبارزان و به تبع آن ملت ایران را، به تندرو و کندرو، افراطی و معتدل تقسیم کند.
این، نکتهی خیلی قابل توجهی است که امروز مثل آیینهای، همهی عبرتها را به ما درس میدهد. کسی که روزنامههای آن وقت و اظهارات مسؤولان رژیم ستمشاهی را مطالعه میکرد، میفهمید که اینها میخواهند کسانی را که در مقابل آنها هستند و مبارزه میکنند، از هم جدا کنند.
عدهای را که طرفداران و علاقهمندان مخلص امام بودند و راه امام را علناً اظهار میکردند، به عنوان تندرو و افراطی و متعصب معرفی میکردند. در مقابل اینها هم، بعضی از کسانی را که علاقهمند به مبارزه بودند، ولی خیلی جدی در آن راه نبودند، یا جدی بودند، ولی دستگاه آنطور خیال میکرد اینها جدیتی ندارند، به عنوان افرادی که معتدلند و با اینها میشود مذاکره و صحبت کرد، معرفی میکردند. من در آن روز این احساس خطر را کردم.
آن زمان من در جیرفت تبعید بودم. شاید روز چهاردهم یا پانزدهم شهریور بود. به یکی از آقایان معروف که در قم بود، نامهای نوشتم و این سیاست رژیم را برای آن آقا تشریح کردم و گفتم اینها با این تدبیرِ خباثتآمیز میخواهند بهانهای برای سختگیری بر مخلصان و عشاق امام بزرگوار به دست آورند و شما را بدون اینکه خودتان بخواهید، در مقابل آنها قرار دهند. این نامه را نوشته بودم؛ اما هنوز نفرستاده بودم. روز شنبه هجدهم شهریور بود که رادیو و روزنامهها، خبر کشتار هفدهم شهریور را پخش کردند. فردای آن روز، ما در جیرفت از این قضیه مطلع شدیم. من برداشتم در حاشیهی آن نامه برای آن آقا نوشتم که: «باش تا صبح دولتش بدمد، کاین هنوز از نتایج سحر است». آن نامه را به وسیلهی مسافر، برای آن آقای محترم فرستادم. آنها شروع کردند سختگیریها را علیه مبارزان و انقلابیون حقیقی راه انداختن که نمونهاش کشتار هفدهم شهریور بود.
عین همین سیاست را دشمنان ما از چند سال بعد از آغاز پیروزی انقلاب، در خارج شروع کردند که تا امروز هم ادامه دارد. مینشینند تحلیل میکنند که فلان کسان تندروند، متعصّبند، متحجّرند؛ فلان کسان معتدلند، فلان کسان قابل مذاکره نیستند، فلان کسان هستند! با آن برداشتهای غلط و ناقص، پیش خودشان مینشینند و تحلیل میکنند و در رادیوهایشان پخش میشود! من آنچه را که برای آگاهی ملت عزیز میخواهم عرض کنم، این است که بدانید این همان سیاست است؛ این همان تدبیر خباثتآمیز است که هجده، نوزده سال پیش، به وسیله عوامل آنها در داخل ایران انجام میگرفت؛ امروز هم به وسیله همان طرّاحان و سیاستگذاران در سطح جهانی، باز ناظر به نظام اسلامی و انقلاب اسلامی انجام میگیرد.""
حسینیه رجانیوز به مناسبت شهادت حضرت جوادالائمه امام محمدتقی(ع)؛
امام جواد علیهالسلام مبتکر «بحث آزاد اجتماعی»/ گزارشی از ولادت تا شهادت امام جواد علیهالسلام/ جلوه هایی از علم گسترده امام؛ فتوای قضایی امام و شکست فقهای درباری/ صوت: سخنرانی و مرثیهسرایی
مامون گفت: شما اين خاندان را نمىشناسيد، كوچك و بزرگ اينها بهره عظيمى از علم و دانش دارند و چنانچه حرف من مورد قبول شما نيست او را آزمايش كنيد و مرد دانشمندى را كه خود قبول داريد بياوريد تا با اين جوان بحث كند و صدق گفتار من روشن گردد.
گروه معارف - رجانیوز: در محفل سوگ تو، اشکها زودتر از هر دعایی به سویِ آسمان میروند، لحظهها به انتظار دیدار جمالِ دل آرایت در بغضِ ثانیهها میتپند، گلهای سجّادهات، محراب را بوسه میزنند، جبرییل، چون شمع، بیقرارانه میسوزد و صدایِ گریههای مداوم، در و دیوار را غرق در ماتم میکند.
پله پله تا خدا رفتنت را ستارهها در گوش زمین نجوا کردند؛ آنگاه که عرش، تو را در هالهای از نور، به سوی معراج دلباختگان بُرد. جواد الائمه! بعد از تو، دنیا سرگردان است و شادمانی رنگباخته، شهادت به مقامِ والایت غبطه میخورد و دلهای سوگوار، جز اشک و آه، حرفی ندارند. شانه های آسمان، از یاد آوری سیمای روحانی ات میلرزد و بغضِ ناشناخته ای گلوی زمین را میفشارد و دوریِ تو، چونان رعد، افلاک را به آتش میکشد.
مولا جان! بی تو، روح تشنه ی هستی، با کدامین زمزم سیراب شوند و ضمیرهای مشتاق، با شمیمِ کدامین نسیم رحمت، آکنده از روحِ عبادت گردند؟
افسوس که از بارِ سنگین مظلومیتِ تو آینه زمان در هم شکست و کشتیِ ایثار و گذشت، در دریایِ وجود تو به اشک نشست. ای که دعایت در سحرگاهانِ نیایش موجب نزول برکات است و عبادتت در دلِ شبهایِ اِستغاثه، مایه ی پراکندگی نفحات قدسی!
محراب خالی، اشکهای آسمان و بغض فرو خورده افلاکیان، بهانه سوگوارای داغداران تو است.
حاج محمود کریمی- شهادت امام جواد.mp۳ | دانلود فایل
***
گزیدهای از بیانات رهبر انقلاب پیرامون حضرت امام محمدتقی؛ جوادالائمه(ع)
جوادالائمه علیهالسلام مبتکر بحث آزاد اجتماعی
بحث آزاد کار خوبی است، من موافقم با بحث آزاد؛ از اول هم موافق بودم. این نکتهی اول که بحث آزاد را ما رد نمیکنیم بلکه استقبال هم میکنیم .مبتکر بحث آزاد اجتماعی امام جواد صلواتاللهعلیه است. البته قبل از امام جواد هم در زمان ائمه بحث زیاد میشد، اما اینیکه حالا بنشینند جمعا صحبت کنند امام جواد اول بار این کار را کردند.(۱)
او امام و پیشاهنگ حرکت ملت ایران بود
خاطرهی خونین ۱۷ شهریور؛ دنبالهی درس جاوید فراموشنشدنی است که امام جواد به ما داده است. چرا یک امام بزرگوار در ۲۵ سالگی به شهادت میرسد؟ و دستگاه جبار زمان این ذریهی پیغمبر را بیش از آن تحمل نمیکند؟ پاسخ به این سخن را زندگی و شخصیت امام جواد به ما میدهد. او مظهر مبارزهی با باطل بود، او کوششگر برای حکومت الله بود. او برای خدا و قرآن مبارزه میکرد، او از قدرتها نمیترسید، او در حقیقت امام و الگو و پیشاهنگ این حرکتی بود که امروز ملت ایران همگی دست به دست آن را تعقیب میکند.(۲)
زندگی امام جواد علیهالسلام، الگویی برای جوانان
زندگی امام جواد علیهالسلام هم الگوست. امام جواد علیهالسلام -امامی با آن همه مقامات، با آن همه عظمت- در بیستوپنج سالگی از دنیا رفت. این نیست که ما بگوییم؛ تاریخ میگوید؛ تاریخی که غیر شیعه آن را نوشته است. آن بزرگوار، در دوران جوانی و خردسالی و نوجوانی، در چشم مأمون و در چشم همه، عظمتی پیدا کرد. اینها چیزهای خیلی مهمی است؛ اینها میتواند برای ما الگو باشد.(۳)
درس بزرگ امام جواد(ع)
امام جواد مانند دیگر ائمهی معصومین برای ما اسوه و مقتدا و نمونه است. زندگی کوتاه این بندهی شایستهی خدا، به جهاد با کفر و طغیان گذشت. در نوجوانی به رهبری امت اسلام منصوب شد و در سالهایی کوتاه، جهادی فشرده، با دشمن خدا کرد به طوری که در سن ۲۵ سالگی یعنی هنوز در جوانی، وجودش برای دشمنان خدا غیر قابل تحمل شد و او را با زهر شهید کردند. همانطوری که ائمهی دیگر ما علیهمالسلام با جهاد خودشان هر کدام برگی بر تاریخ پر افتخار اسلام افزودند، این امام بزرگوار هم گوشهی مهمی از جهاد همه جانبهی اسلام را در عمل خود پیاده کرد و درس بزرگی را به ما آموخت. آن درس بزرگ این است که در هنگامی که در مقابل قدرتهای منافق و ریاکار قرار میگیریم، باید همت کنیم که هوشیاری مردم را برای مقابلهی با این قدرتها برانگیزیم. اگر دشمن، صریح و آشکار دشمنی بکند و اگر ادعا و ریاکاری نداشته باشد، کار او آسانتر است. اما وقتی دشمنی مانند مأمون عباسی چهرهای از قداست و طرفداری از اسلام برای خود میآراید، شناختن او برای مردم مشکل است. در دوران ما و در همهی دورانهای تاریخ، قدرتمندان همیشه سعی کردهاند وقتی از مقابلهی رویاروی با مردم عاجز شدند دست به حیلهی ریاکاری و نفاق بزنند.(۴)
***
طرح گرافیکی
یا جوادالائمه ادرکنی
برای مشاهده طرح در ابعاد بزرگ روی آن کلیک نمایید
***
صوت
بخشی از سخنرانی حضرت آیت الله جوادی آملی در باب حیا
آیت الله جوادی آملی- حیا در کلام امام جواد.mp۳ | دانلود فایل
***
گزارشی از ولادت تا شهادت امام جواد علیهالسلام
ولادت حضرت جوادالائمه علیهالسلام
به تصریح تمام منابع، زادگاه آن حضرت مدینه(۵) (۶) (۷) و سال تولد ایشان ۱۹۵ هجری قمری بوده است،(۸) (۹) (۱۰) (۱۱) (۱۲) اما درباره روز و ماه ولادت اختلاف نظر وجود دارد. قول مشهور و منحصر به فرد، دهم رجب است که شیخ طوسی در مصباح المتهجد(۱۳) (۱۴) (۱۵) (۱۶) نقل کردهاست، ولی بعضی منابع زادروز امام را نیمه ماه رمضان دانستهاند. (۱۷) (۱۸) (۱۹)
نسب امام جواد علیهالسلام
امام جواد تنها فرزند امام رضا علیهالسلام است.(۲۰) (۲۱) (۲۲)
مادر وی از کنیزان امامرضا علیهالسلام بود که در منابع با نامهای گوناگون از او یاد شدهاست. شیخ مفید (۲۳) (۲۴) (۲۵) (۲۶) از او با نام سبیکه، از اهالی نَوْبه، یاد کرده و نام سکینه در برخی منابع، احتمالاً مُصَحَّفِ سبیکه است. (۲۷) (۲۸) (۲۹) همچنین گفتهاند نام وی دُرّه بوده و امام رضا علیهالسلام او را خیزران خوانده است (۳۰) (۳۱) (۳۲) (۳۳) (۳۴) (۳۵) (۳۶) (که همگی صورت مصحَّف اسامی خیزران و دُرّه را نقلکردهاند). او را از خاندان ماریه قبطیه ، همسر رسول خدا، نیز دانستهاند. (۳۷) (۳۸) (۳۹) در دلائل الامامه(۴۰) نام او ریحانه و کنیهاش امالحسن ذکر شدهاست. این تعدد نام چه بسا از آنروست که کنیزان به دلایلی، از جمله تغییر مالکانشان، با اسمها و کنیههای گوناگون خوانده میشدند(۴۱)
مسافرتها امام محمدتقی علیهالسلام
ظاهراً امام سه بار به بغداد سفر کرده است. به نوشته جعفر مرتضی عاملی، (۴۲) سفر نخست بلافاصله پس از ورود مأمون به بغداد در سال ۲۰۴ بوده که وی امامجواد علیهالسلام را از مدینه به بغداد فراخواندهاست. مؤید ایننظر، روایت نعیبی (۴۳) (۴۴) (۴۵) (۴۶) مبنی بر حضور امام در بغداد در کودکی و گفتگوی آن حضرت با مأمون است.
گرچه درباره این روایت مناقشه شده، جعفر مرتضی عاملی (۴۷) کوشیده است که آن را تأیید کند و به اشکالات آن پاسخ گوید. شاهد دیگر، گزارش شیخ مفید (۴۸) از مراسم ازدواج امام جواد علیه السلام در نه سالگی با امفضل است.
در دلائل الامامه (۴۹) نظیر همین گزارش آمده، ولی ذکر شده که امام شانزده ساله بوده، که ظاهراً اشتباه است (۵۰) (که سن امام را در آن زمان ده ساله نوشته، و این با نقل شیخمفید تطبیقپذیر است).
سفر دیگر امام به بغداد در سال ۲۱۵ بوده است.
هنگامی که مأمون عازم جنگ با روم بود، امامجواد علیهالسلام از مدینه به بغداد رسید. وی برای دیدن مأمون به شهر تکریت رفت و در آنجا، ام فضل، با اجازه مأمون، به امام پیوست. امام تا رسیدن موسم حج در بغداد سکنا گزید، سپس با همسرش برای اعمال حج به مکه رفت و از آنجا به منزلش در مدینه بازگشت. (۵۱) (۵۲) (۵۳) آخرین بار، در اواخر محرّم ۲۲۰، معتصم عباسی امام را به بغداد فراخواند و وی به همراه امفضل به بغداد سفر کرد و تا هنگام وفات در آنجا اقامت داشت (۵۴) (۵۵) (۵۶) (۵۷)
ازدواج امام جواد علیهالسلام
مأمون پس از ولایتعهدی امامرضا علیهالسلام، دخترش امحبیب را بهعقد وی و دختر دیگرش، امفضل، را به عقد امامجواد علیهالسلام درآورد. (۵۸) (۵۹)
در اینکه ازدواج حضرت با امفضل، پیش یا پس از وفات امامرضا بوده، اختلاف هست.(۶۰)
در منابعشیعی گزارش مفصّلی وجود دارد که شیخمفید آن را در الارشاد آورده (۶۱) (۶۲) (۶۳) (۶۴) که مؤید ازدواج امام پس از رحلت پدر است. بنابر این گزارش، مأمون به دلیل علاقه بسیارش به حضرتجواد علیهالسلام میخواست دختر خود، امفضل، را به ازدواج وی در آورد، اما عباسیان که از این امر ناخشنود بودند، به بهانه سن کم امام، مأمون را از این کار منع کردند. مأمون برای اقناع آنان پیشنهاد کرد حضرت را امتحان کنند. در روز امتحان، عباسیان قاضی یحیی بن اَکثم را حاضر کردند تا با امام بحث فقهی کند. مأمون بعد از غلبه امامجواد علیهالسلام بر یحیی بن اکثم، در همان مجلس دختر خود را به همسری او در آورد و مراسم بسیار باشکوهی برگزار نمود. در این مراسم، که ظاهراً در سال۲۰۴ بوده، فقط عقد ازدواج صورت گرفته است ولیامفضل را در ۲۱۵ به مدینه بردند. (۶۵)
نحوه شهادت امام جواد علیهالسلام
اغلب منابع کهن به صراحت سخنی از شهادت امام جواد علیهالسلام به میان نیاوردهاند (۶۶) (۶۷) (۶۸) (۶۹) (۷۰) (۷۱) (۷۲) (۷۳) اما در کتاب اثبات الوصیه ، منسوب به مسعودی (۷۴)، درباره مسموم شدن امام به دست همسرش، ام فضل، گزارش مفصّلی آمده است. بنابراین گزارش، امفضل به تحریک معتصم عباسی و جعفر، برادر تنی امفضل، و از روی حسادت به همسر دیگر امام، امام را مسموم کرد، اما بعد پشیمان شد.(۷۵) بنا بر روایاتی دیگر، یکی از وزرای معتصم به دستور خلیفه، امام جواد علیهالسلام را مسموم کرد.(۷۶) (۷۷) برخی نیز خبر مسمومیت امام را به عنوان قول مرجوح ذکر کردهاند (۷۸) (۷۹) (۸۰) اما شیخ مفید(۸۱) و طبرسی (۸۲) تصریح کردهاند که این موضوع نزد آنها به اثبات نرسیده است. با اینکه گفته کسانی چون کلینی، مفید و طوسی را در مورد مرگ طبیعی امام نمیتوان نادیدهگرفت، ولی وجود قراینی چون جوان بودن امام، احضار وی به بغداد به دستور معتصم و فوت ناگهانیاش در آن شهر، شهادت حضرت را محتمل مینماید. (۸۳) (۸۴) مدفن حضرت جواد علیهالسلام مقابر قریش در بغداد، پشت قبر جدّش، موسی بن جعفر علیهماالسلام، است (۸۵) (۸۶) (۸۷) (۸۸) که امروزه کاظمین نامیده میشود. (۸۹) (۹۰)
***
مناظرات امام جواد علیهالسلام
چنانكه گفته شد، از آنجا كه امام جواد نخستين امامى بود كه در خردسالى به منصب امامت رسيد(۹۱)، حضرت مناظرات و بحث و گفتگوهايى داشته است كه برخىاز آنها بسيار پر سر و صدا و هيجان انگيز و جالب بوده است. علت اصلى پيدايش اين مناظرات اين بود كه از يك طرف، امامت او به خاطر كمى سن براى بسيارى از شيعيان كاملا ثابت نشده بود (گرچه بزرگان و دانايان شيعه براساس عقيده شيعه هيچ شك و ترديدى در اين زمينه نداشتند) ازينرو براى اطمينان خاطر و به عنوان آزمايش، سؤالات فراوانى از آن حضرت مىكردند.
از طرف ديگر، در آن مقطع زمانى، قدرت «معتزله» افزايش يافته بود و مكتب اعتزال به مرحله رواج و رونق گام نهاده بود و حكومت وقت در آن زمان از آنان حمايت و پشتيبانى مىكرد و از سلطه و نفوذ خود و ديگر امكانات مادى و معنوى حكومتى، براى استوارى و تثبيتخط فكرى آنان و ضربه زدن به گروههاى ديگر و تضعيف موقعيت و نفوذ آنان به هر شكلى بهره بردارى مىكرد. مىدانيم كه خط فكرى اعتزال در اعتماد بر عقل محدود و خطاپذير بشرى افراط مىنمود: معتزليان دستورها و مطالب دينى را به عقل خود عرضه مىكردند و آنچه را كه عقلشان صريحا تاييد مىكرد مىپذيرفتند و بقيه را رد و انكار مىكردند و چون نيل به مقام امامت امت در سنين خردسالى با عقل ظاهر بين آنان قابل توجيه نبود، سؤالات دشوار و پيچيدهاى را مطرح مىكردند تا به پندار خود، آن حضرت را در ميدان رقابت علمى شكست بدهند!
ولى در همه اين بحثها و مناظرات علمى، حضرت جواد (در پرتو علم امامت) با پاسخهاى قاطع و روشنگر، هر گونه شك و ترديد را در مورد پيشوايى خود از بين مىبرد و امامتخود و نيز اصل امامت را تثبيت مىنمود. به همين دليل بعد از او در دوران امامتحضرت هادى (كه او نيز در سنين كودكى به امامت رسيد) اين موضوع مشكلى ايجاد نكرد، زيرا ديگر براى همه روشن شده بود كه خردسالى تاثيرى در برخوردارى از اين منصب خدايى ندارد.
مناظره با يحيى بن اكثم (۹۲)
وقتى «مامون» از «طوس» به «بغداد» آمد، نامهاى براى حضرت جواد-عليه السلام-فرستاد و امام را به بغداد دعوت كرد. البته اين دعوت نيز مثل دعوت امام رضا به طوس، دعوت ظاهرى و در واقع سفر اجبارى بود.
حضرت پذيرفت و بعد از چند روز كه وارد بغداد شد، مامون او را به كاخ خود دعوت كرد و پيشنهاد تزويج دختر خود «ام الفضل» را به ايشان كرد.
امام در برابر پيشنهاد او سكوت كرد.(۹۳) مامون اين سكوت را نشانه رضايتحضرت شمرد و تصميم گرفت مقدمات اين امر را فراهم سازد.
او در نظر داشت مجلس جشنى تشكيل دهد، ولى انتشار اين خبر در بين بنى عباس انفجارى به وجود آورد: بنى عباس اجتماع كردند و با لحن اعتراض آميزى به مامون گفتند: اين چه برنامهاى است؟ اكنون كه على بن موسى از دنيا رفته و خلافتبه عباسيان رسيده باز مىخواهى خلافت را به آل على برگردانى؟ ! بدان كه ما نخواهيم گذاشت اين كار صورت بگيرد، آيا عداوتهاى چند ساله بين ما را فراموش كردهاى؟ ! مامون پرسيد: حرف شما چيست؟
گفتند: اين جوان خردسال است و از علم و دانش بهرهاى ندارد.
مامون گفت: شما اين خاندان را نمىشناسيد، كوچك و بزرگ اينها بهره عظيمى از علم و دانش دارند و چنانچه حرف من مورد قبول شما نيست او را آزمايش كنيد و مرد دانشمندى را كه خود قبول داريد بياوريد تا با اين جوان بحث كند و صدق گفتار من روشن گردد.
عباسيان از ميان دانشمندان، «يحيى بن اكثم» را (به دليل شهرت علمى وى) انتخاب كردند و مامون جلسهاى براى سنجش ميزان علم و آگاهى امام جواد ترتيب داد. در آن مجلس يحيى رو به مامون كرد و گفت: اجازه مىدهى سؤالى از اين جوان بنمايم؟
مامون گفت: از خود او اجازه بگير.
يحيى از امام جواد اجازه گرفت. امام فرمود: هر چه مىخواهى بپرس.
يحيى گفت: درباره شخصى كه محرم بوده و در آن حال حيوانى را شكار كرده است، چه مىگوييد؟(۹۴)
امام جواد-عليه السلام-فرمود: آيا اين شخص، شكار را در حل (خارج از محدوده حرم) كشته استيا در حرم؟ عالم به حكم حرمتشكار در حال احرام بوده يا جاهل؟ عمدا كشته يا بخطا؟ آزاد بوده يا برده؟ صغير بوده يا كبير؟ براى اولين بار چنين كارى كرده يا براى چندمين بار؟ شكار او از پرندگان بوده يا غير پرنده؟ از حيوانات كوچك بوده يا بزرگ؟ باز هم از انجام چنين كارى ابا ندارد يا از كرده خودپشيمان است؟ در شب شكار كرده يا در روز؟ در احرام عمره بوده يا احرام حج؟!
يحيى بن اكثم از اين همه فروع كه امام براى اين مسئله مطرح نمود، متحير شد و آثار ناتوانى و زبونى در چهرهاش آشكار گرديد و زبانش به لكنت افتاد به طورى كه حضار مجلس ناتوانى او را در مقابل آن حضرت نيك دريافتند.
مامون گفت: خداى را بر اين نعمتسپاسگزارم كه آنچه من انديشيده بودم همان شد.
سپس به بستگان و افراد خاندان خود نظر انداخت و گفت: آيا اكنون آنچه را كه نمىپذيرفتيد دانستيد؟!(۹۵)
حكم شكار در حالات گوناگون توسط محرم
آنگاه پس از مذاكراتى كه در مجلس صورت گرفت، مردم پراكنده گشتند و جز نزديكان خليفه، كسى در مجلس نماند. مامون رو به امام جواد-عليه السلام-كرد و گفت: قربانت گردم خوب است احكام هر يك از فروعى را كه در مورد كشتن صيد در حال احرام مطرح كرديد، بيان كنيد تا استفاده كنيم. امام جواد-عليه السلام-فرمود: بلى، اگر شخص محرم در حل (خارج از حرم) شكار كند و شكار از پرندگان بزرگ باشد، كفارهاش يك گوسفند است و اگر در حرم بكشد كفارهاش دو برابر است;و اگر جوجه پرندهاى را در بيرون حرم بكشد كفارهاش يك بره است كه تازه از شير گرفته شده باشد، و اگر آن را در حرم بكشد هم بره و هم قيمت آن جوجه را بايد بدهد;و اگر شكار از حيوانات وحشى باشد، چنانچه گورخر باشد كفارهاش يك گاو است و اگر شتر مرغ باشد كفارهاش يك شتر است و اگر آهو باشد كفاره آن يك گوسفند است و اگر هر يك از اينها را در حرم بكشد كفارهاش دو برابر مىشود.
و اگر شخص محرم كارى بكند كه قربانى بر او واجب شود، اگر در احرام حجباشد بايد قربانى را در «منى» ذبح كند و اگر در احرام عمره باشد بايد آن را در «مكه» قربانى كند. كفاره شكار براى عالم و جاهل به حكم، يكسان است;منتها در صورت عمد، (علاوه بر وجوب كفاره) گناه نيز كرده است، ولى در صورت خطا، گناه از او برداشته شده است. كفاره شخص آزاد بر عهده خود او است و كفاره برده به عهده صاحب او است و بر صغير كفاره نيست ولى بر كبير واجب است و عذاب آخرت از كسى كه از كردهاش پشيمان استبرداشته مىشود، ولى آنكه پشيمان نيست كيفر خواهد شد.(۹۶)
قاضى القضات مات مىشود!
مامون گفت: احسنت اى اباجعفر! خدا به تو نيكى كند! حال خوب استشما نيز از يحيى بن اكثم سؤالى بكنيد همان طور كه او از شما پرسيد. در اين هنگام ابو جعفر-عليه السلام-به يحيى فرمود: بپرسم؟ يحيى گفت: اختيار با شماست فدايت شوم، اگر توانستم پاسخ مىگويم و گرنه از شما بهرهمند مىشوم.
ابو جعفر-عليه السلام-فرمود: به من بگو در مورد مردى كه در بامداد به زنى نگاهمىكند و آن نگاه حرام است، و چون روز بالا مىآيد آن زن بر او حلال مىشود، و چون ظهر مىشود باز بر او حرام مىشود، و چون وقت عصر مىرسد بر او حلال مىگردد، و چون آفتاب غروب مىكند بر او حرام مىشود، و چون وقت عشاء مىشود بر او حلال مىگردد، و چون شب به نيمه مىرسد بر او حرام مىشود، و به هنگام طلوع فجر بر وى حلال مىگردد؟ اين چگونه زنى است و با چه چيز حلال و حرام مىشود؟
يحيى گفت: نه، به خدا قسم من به پاسخ اين پرسش راه نمىبرم، و سبب حرام و حلال شدن آن زن را نمىدانم، اگر صلاح مىدانيد از جواب آن، ما را مطلع سازيد.
ابو جعفر-عليه السلام-فرمود: اين زن، كنيز مردى بوده است. در بامدادان، مرد بيگانهاى به او نگاه مىكند و آن نگاه حرام بود، چون روز بالا مىآيد، كنيز را از صاحبش مىخرد و بر او حلال مىشود، چون ظهر مىشود او را آزاد مىكند و بر او حرام مىگردد، چون عصر فرا مىرسد او را به حباله نكاح خود در مىآورد و بر او حلال مىشود، به هنگام مغرب او را «ظهار» مىكند(۹۷) و بر او حرام مىشود، موقع عشا كفاره ظهار مىدهد و مجددا بر او حلال مىشود چون نيمى از شب مىگذرد او را طلاق مىدهد و بر او حرام مىشود و هنگام طلوع فجر رجوع مىكند و زن بر او حلال مىگردد(۹۸).
***
صوت
سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین ناصر رفیعی پیرامون اهتمام امام جواد(ع) به انجام امور مردم
اهتمام به امور مردم- استاد رفیعی.mp۳ | دانلود فایل
***
جلوههايى از علم گسترده امام
۱- فتواى قضائى امام و شكست فقهاى دربارى
امام جواد-عليه السلام-غير از مناظراتش كه دو نمونه از آن ياد شد، گاه از راههاى ديگر نيز بيمايگى فقها و قضات دربارى را روشن نموده برترى خود بر آنان را در پرتو علم امامت ثابت مىكرد و از اين رهگذر اعتقاد به اصل «امامت» را در افكار عمومى تثبيت مىنمود. از آن جمله فتوايى بود كه امام در مورد چگونگى قطع دست دزد صادر كرد كه تفصيل آن بدين قرار است:
«زرقان» (۹۹)، كه با «ابن ابى دؤاد» (۱۰۰) دوستى و صميميت داشت، مىگويد: يك روز «ابن ابى دؤاد» از مجلس معتصم بازگشت، در حالى كه بشدت افسرده و غمگين بود. علت را جويا شدم. گفت: امروز آرزو كردم كه كاش بيستسال پيش مرده بودم! پرسيدم: چرا؟
گفت: به خاطر آنچه از ابو جعفر (امام جواد) در مجلس معتصم بر سرم آمد!
گفتم: جريان چه بود؟
گفت: شخصى به سرقت اعتراف كرد و از خليفه (معتصم) خواست كه با اجراى كيفر الهى او را پاك سازد. خليفه همه فقها را گرد آورد و «محمد بن على» (حضرت جواد) را نيز فرا خواند و از ما پرسيد: دست دزد از كجا بايد قطع شود؟
من گفتم: از مچ دست.
گفت: دليل آن چيست؟
گفتم: چون منظور از دست در آيه تيمم: «فامسحوا بوجوهكم و ايديكم»(۱۰۱): «صورت و دستهايتان را مسح كنيد» تا مچ دست است.
گروهى از فقها در اين مطلب با من موافق بودند و مىگفتند: دست دزد بايد از مچ قطع شود، ولى گروهى ديگر گفتند: لازم است از آرنج قطع شود، و چون معتصم دليل آن را پرسيد، گفتند: منظور از دست در آيه وضو: «فاغسلوا وجوهكم و ايديكم الى المرافق»(۱۰۲) : «صورتها و دستهايتان را تا آرنجبشوييد» تا آرنج است.
آنگاه معتصم رو به محمد بن على (امام جواد) كرد و پرسيد: نظر شما در اين مسئله چيست؟
گفت: اينها نظر دادند، مرا معاف بدار.
معتصم اصرار كرد و قسم داد كه بايد نظرتان را بگوييد.
محمد بن على گفت: چون قسم دادى نظرم را مىگويم. اينها در اشتباهند، زيرا فقط انگشتان دزد بايد قطع شود و بقيه دستبايد باقى بماند.
معتصم گفت: به چه دليل؟
گفت: زيرا رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: سجده بر هفت عضو بدن تحقق مىپذيرد: صورت (پيشانى) ، دو كف دست، دو سر زانو، و دو پا (دو انگشتبزرگ پا) . بنا بر اين اگر دست دزد از مچ يا آرنج قطع شود، دستى براى او نمىماند تا سجده نماز را به جا آورد، و نيز خداى متعال مىفرمايد:
«و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا» (۱۰۳): «سجده گاهها (هفت عضوى كهسجده بر آنها انجام مىگيرد) از آن خداست، پس، هيچ كس را همراه و همسنگ با خدا مخوانيد (و عبادت نكنيد) » (۱۰۴) و آنچه براى خداست، قطع نمىشود.
«ابن ابى دؤاد» مىگويد: معتصم جواب محمد بن على را پسنديد و دستور داد انگشتان دزد را قطع كردند (و ما نزد حضار، بى آبرو شديم!) و من همانجا (از فرط شرمسارى و اندوه) آرزوى مرگ كردم!(۱۰۵)
۲- حديثسازان رسوا مىشوند!
نقل شده است كه پس از آنكه مامون دخترش را به امام جواد تزويج كرد (۱۰۶) در مجلسى كه مامون و امام و يحيى بن اكثم و گروه بسيارى در آن حضور داشتند، يحيىبه امام گفت:
روايتشده است كه جبرئيل به حضور پيامبر رسيد و گفت: يا محمد! خدا به شما سلام مىرساند و مىگويد: «من از ابوبكر راضى هستم، از او بپرس كه آيا او هم از من راضى است؟». نظر شما درباره اين حديث چيست؟ (۱۰۷)
امام فرمود: من منكر فضيلت ابوبكر نيستم، ولى كسى كه اين خبر را نقل مىكند بايد خبر ديگرى را نيز كه پيامبر اسلام در حجة الوداع بيان كرد، از نظر دور ندارد. پيامبر فرمود: «كسانى كه بر من دروغ مىبندند، بسيار شدهاند و بعد از من نيز بسيار خواهند بود. هر كس بعمد بر من دروغ ببندد، جايگاهش در آتش خواهد بود. پس چون حديثى از من براى شما نقل شد، آن را به كتاب خدا و سنت من عرضه كنيد، آنچه را كه با كتاب خدا و سنت من موافق بود، بگيريد و آنچه را كه مخالف كتاب خدا و سنت من بود، رها كنيد» . امام جواد افزود: اين روايت (درباره ابوبكر) با كتاب خدا سازگار نيست، زيرا خداوند فرموده است: «ما انسان را آفريديم و مىدانيم در دلش چه چيز مىگذرد و ما از رگ گردن به او نزديكتريم» (۱۰۸)
آيا خشنودى و ناخشنودى ابوبكر بر خدا پوشيده بوده است تا آن را از پيامبر بپرسد؟! اين عقلا محال است.
يحيى گفت: روايتشده است كه: «ابوبكر و عمر در زمين، مانند جبرئيل در آسمان هستند»
حضرت فرمود: درباره اين حديث نيز بايد دقتشود، چرا كه جبرئيل و ميكائيل دو فرشته مقرب درگاه خداوند هستند و هرگز گناهى از آن دو سر نزده استو لحظهاى از دايره اطاعتخدا خارج نشدهاند، ولى ابوبكر و عمر مشرك بودهاند، و هر چند پس از ظهور اسلام مسلمان شدهاند، اما اكثر دوران عمرشان را در شرك و بت پرستى سپرى كردهاند، بنابر اين محال است كه خدا آن دو را به جبرئيل و ميكائيل تشبيه كند.
يحيى گفت: همچنين روايتشده است كه: «ابو بكر و عمر دو سرور پيران اهل بهشتند»(۱۰۹). درباره اين حديث چه مىگوييد؟
حضرت فرمود: اين روايت نيز محال است كه درستباشد، زيرا بهشتيان همگى جوانند و پيرى در ميان آنان يافت نمىشود (تا ابو بكر و عمر سرور آنان باشند! ) اين روايت را بنى اميه، در مقابل حديثى كه از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم درباره حسن و حسين-عليهما السلام-نقل شده است كه «حسن و حسين دو سرور جوانان اهل بهشتند»، جعل كردهاند.
يحيى گفت: روايتشده است كه «عمر بن خطاب چراغ اهل بهشت است» . حضرت فرمود: اين نيز محال است;زيرا در بهشت، فرشتگان مقرب خدا، آدم، محمد صلى الله عليه و آله و سلم و همه انبيا و فرستادگان خدا حضور دارند، چطور بهشتبا نور اينها روشن نمىشود ولى با نور عمر روشن مىگردد؟!
يحيى اظهار داشت: روايتشده است كه «سكينه» به زبان عمر سخن مىگويد (عمر هر چه گويد، از جانب ملك و فرشته مىگويد)
حضرت فرمود: من منكر فضيلت عمر نيستم; ولى ابوبكر، با آنكه از عمر افضل است، بالاى منبر مىگفت: «من شيطانى دارم كه مرا منحرف مىكند، هرگاهديديد از راه راست منحرف شدم، مرا به راه درستباز آوريد»
يحيى گفت: روايتشده است كه پيامبر فرمود: «اگر من به پيامبرى مبعوث نمىشدم، حتما عمر مبعوث مىشد» (۱۱۰)
امام فرمود: كتاب خدا (قرآن) از اين حديث راستتر است، خدا در كتابش فرموده است: «به خاطر بياور هنگامى را كه از پيامبران پيمان گرفتيم، و از تو و از نوح... » (۱۱۱) . از اين آيه صريحا بر مىآيد كه خداوند از پيامبران پيمان گرفته است، در اين صورت چگونه ممكن است پيمان خود را تبديل كند؟ هيچ يك از پيامبران به قدر چشم به هم زدن به خدا شرك نورزيدهاند، چگونه خدا كسى را به پيامبرى مبعوث مىكند كه بيشتر عمر خود را با شرك به خدا سپرى كرده است؟ ! و نيز پيامبر فرمود: «در حالى كه آدم بين روح و جسد بود (هنوز آفريده نشده بود) من پيامبر شدم»
باز يحيى گفت: روايتشده است كه پيامبر فرمود: «هيچگاه وحى از من قطع نشد، مگر آنكه گمان بردم كه به خاندان خطاب (پدر عمر) نازل شده است» ، يعنى نبوت از من به آنها منتقل شده است.
حضرت فرمود: اين نيز محال است، زيرا امكان ندارد كه پيامبر در نبوت خود شك كند، خداوند مىفرمايد: «خداوند از فرشتگان و همچنين از انسانها رسولانى بر مىگزيند» (۱۱۲) . (بنابر اين، با گزينش الهى، ديگر جاى شكى براى پيامبر در باب پيامبرى خويش وجود ندارد).
يحيى گفت: روايتشده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «اگر عذاب نازل مىشد، كسى جز عمر از آن نجات نمىيافت».
حضرت فرمود: اين نيز محال است، زيرا خداوند به پيامبر اسلام فرموده است: «و مادام كه تو در ميان آنان هستى، خداوند آنان را عذاب نمىكند و نيز مادام كه استغفار مىكنند، خدا عذابشان نمىكند» (۱۱۳) . بدين ترتيب تا زمانى كه پيامبر در ميان مردم است و تا زمانى كه مسلمانان استغفار مىكنند، خداوند آنان را عذاب نمىكند (۱۱۴).
***
صوت
بیان حکایتی از حجت الاسلام والمسلمین استاد هاشمی نژاد
حکایت- استاد هاشمی نژاد- امام جواد.mp۳ | دانلود فایل
***
حركت فرهنگي و سياسي امام جواد (علیه السلام)
امام جواد (علیه السلام) همانند پدر بزرگوارشان در دو جبههُ سياست و فكر و فرهنگ قرار داشت. موضعگيرها و شبهه افكني هاي فرقه هايي چون زيديه، واقفيه، غلات مجسمه، امام را بر آن داشت تا در حوزه فرهنگ تشيع در برابر آنان موضعي شفاف اتخاذ كند.
امام در موضعگيري در برابر فرقه زيديه كه امامت را پس از علي بن حسين زين العابدين (علیه السلام) از آن زيد مي پندارند. در تفسير آيه "وجوه يومئذ خاشعة عاملة ناصبة" آنها را در رديف ناصبي ها خواندند.(۱۱۵)
حضرت در برابر فرقه واقفيه كه قائل به غيبت امام موسي كاظم(علیه السلام) بوده و بدين بهانه وجوهات بسياري را مصادره كرده بودند . آنان را نيز مصداق آيه "وجوه يومئذ خاشعة عاملة ناصبة " به شمار آورده و در بياني فرمودند : شيعيان نبايد پشت سر آنها نماز بخوانند.(۱۱۶)
حضرت در برابر غلات زمان خويش به رهبري ابوالخطاب كه حضرت علي(علیه السلام) را تا مرز الوهيت و ربوبيت بالا برده بودند، فرمودند : لعنت خدا بر ابوالخطاب و اصحاب او و كساني كه درباره لعن او توقف كرده يا ترديد كنند.(۱۱۷)
موضعگيري تند حضرت درباره اين فرقه تا بدانجا بود كه حضرت در روايتي به اسحاق انباري مي فرمايند: " ابوالمهري و ابن ابي الرزقاء به هر طريقي بايد كشته شوند(۱۱۸)
حضرت در برابر فرقه مجسمه كه برداشتهاي غلط آنان ازآياتي چون "يدالله فوق ايديهم " و " ان الله علي العرش استوي" خداوند سبحان را جسم مي پنداشتند، فرمودند: " شيعيان نبايد پشت سر كسي كه خدا را جسم مي پندارد نماز گذارده و به او زكات بپردازند.(۱۱۹)
فرقه كلامي معتزله كه پس از به قدرت رسيدن عباسيون به ميدان آمد و در سده نخست خلافت عباسي به اوج خود رسيد يكي ديگر از جريانهاي فكري و كلامي عصر امام جواد (علیه السلام) است .موضعگيري حضرت امام جواد (علیه السلام) چون پدر بزرگوارشان در اين برهه و در مقابل اين جريان كلامي از جايگاه ويژه اي برخوردار است تا آنجا كه مناظرات حضرت جواد(علیه السلام) با يحيي بن اكثم كه از بزرگترين فقهاي اين دوره به شمار مي رفت ، را مي توان رويارويي تفكر ناب تشيع با مناديان معتزله به تحليل نهاد كه همواره پيروزي باامام جواد (علیه السلام) بوده است.
امام جواد (علیه السلام) در راستاي بسط و گسترش فرهنگ ناب تشيع كارگزاران و وكلايي در مناطق گوناگون و قلمرو بزرگ عباسيان تعيين و يا اعزام نمود . به گونه اي كه امام در مناطقي چون اهواز، همدان، ري، سيستان، بغداد، واسط، سبط، بصره و نيز مناطق شيعه نشيني چون كوفه و قم داراي وكلايي كارآمد بود.
امام جواد (علیه السلام) در راستاي نفوذ نيروهاي شيعي در ساختار حكومتي بني عباس براي ياري شيعيان در مناطق گوناگون به افرادي چون"احمد بن حمزه قمي "اجازه پذيرفتن مناصب دولتي داد، تا جايي كه افرادي چون "نوح بن دراج" كه چندي قاضي بغداد و سپس قاضي كوفه بود، از ياران حضرت(علیه السلام) به شمار ميرفتند كساني از بزرگان و ثقات شيعه چون محمد بن اسماعيل بن بزيع ( نيشابوري ) كه از وزراي خلفاي عباسي به شمار مي رفت به گونه اي با حضرت در ارتباط بودند كه وي از حضرت جواد (علیه السلام) پيراهني درخواست كرد كه به هنگام مرگ به جاي كفن بپوشد و حضرت خواست او را اجابت و براي وي پيراهن خويش را فرستاد.
حركت امام جواد (علیه السلام) در چينش نيروهاي فكري و سياسي، خود حركتي كاملاً محرمانه بود، تا جايي كه وقتي به ابراهيم بن محمد نامه مي نويسد به او امر مي كند كه تا وقتي "يحيي بن ابي عمران" (از اصحاب حضرت) زنده است نامه را نگشايد . پس از چند سال كه يحيي از دنيا مي رود ابراهيم بن محمد نامه را مي گشايد كه حضرت در آن به او خطاب كرده : مسئوليتها و كارهايي كه به عهده ( يحيي بن ابي عمران ) بوده از اين پس بر عهده توست.(۱۲۰)
اين نشانگر آن است كه حضرت در جو اختناق حكومت بني عباس مواظبت و عنايت داشت، تا كسي از جانشيني نمايندگان وي اطلاعي حاصل ننمايد.
دوران دشوار امام جواد (علیه السلام) در نقش و تبليغ شيعي را بايد در هم عصر بودن وي با دو خليفه عباسي نگريست خصوصا مامون عباسي كه به گفته ابن نديم "اعلم تر از همه خلفا نسبت به فقه وكلام بوده است."
دوران هفده ساله امامت حضرت جواد (علیه السلام) همزمان با دو خليفه بني عباسي مامون و معتصم بود، ۱۵ سال در دوره مامون -ازسال ۲۰۳ ق سال شهادت حضرت رضا (علیه السلام) تا مرگ مامون در ۲۱۸ - و دو سال در دوره معتصم - (سال مرگ ما مون ۲۱۸ تا ۲۲۰) شرايط دوره ۱۵ ساله نخست حضرت درست همان شرايط پدر بزرگوارش بود كه در مقابل زيركترين و عالم ترين خليفه عباسي قرار داشت.
مامون كه در سال ۲۰۴ هجري وارد بغداد شد امام جواد (علیه السلام) را كه بنا بر برخي از روايات سن مباركشان در اين دوران۱۰ سال بيش نبود از مدينه به بغداد فرا خواند و سياست پيشين خويش را در محدود ساختن امام رضا (علیه السلام) در خصوص امام جواد (علیه السلام) نيز استمرار داد.
ترس از علويان و محبت اهل بيت در دل مسلمانان از يك سو و متهم بودن وي در به شهادت رساندن امام رضا (علیه السلام) در جهان اسلام از سوي ديگر، وي را بر آن داشت تا با به تزويج در آوردن دختر خويش ام الفضل، ضمن تبرئه خويش و استمرار حركت عوامفريبانه در دوست داشتن اهل بيت، پايه هاي حكومت خويش را مستحكم سازد.
اين حركت مامون چون سپردن ولايتعهدي به امام رضا (علیه السلام) ۹ مورد اعتراض بزرگان بني عباس قرار گرفت اما مشاهده علم و درايت حضرت جواد(علیه السلام) در همان سن آنانرا به قبول اين ازدواج ترغيب ساخت. امام جواد (علیه السلام) شرايط خود را همان شرايط پدر خويش ديد، از اينرو با پذيرش ازدواج با ام الفضل نقشه پليد مامون در به قتل رساندن وي و شيعيان را از صفحه ذهن مامون زدود.
حضرت(علیه السلام) كه به خوبي از سياستها و نقشه هاي مامون در بهره برداري از جايگاه ديني و اجتماعي خود باخبر بود، پس از ازدواج اقامت در بغداد را رد و به مدينه بازگشت و تا سال شهادت خويش در آنجا مقيم شد.
نامه هاي ام الفضل به پدر خويش مبني بر عدم توجه امام جواد (علیه السلام) به وي، بيانگر اجباري بودن ازدواج وي با ام الفضل و نداشتن فرزندي از ام الفضل از امام جواد (علیه السلام) پرده از هوشمندي امام (ع) برمي دارد؛ چون كه مامون بر آن بود تا با به دنيا آمدن فرزندي از ام الفضل وي را به عنوان يكي از فرزندان رسول خدا (صلی الله علیه واله) در بين شيعيان، محور حركتهاي آينده خود و بني عباس قرار دهد. مامون در سال ۲۱۸ ه .ق در مسير حركت به سوي جنگ تا روم درگذشت . علي رغم تمايل سپاه و سران بني عباس به خلافت عباس فرزند مامون ، عباس بنا بر وصيت پدر با عمويش ابو اسحاق معتصم بيعت كرد.
معتصم هشتمين خليفه عباسي پس از ورود به بغداد، امام جواد(علیه السلام) را از مدينه به بغداد فرا خواند.
حضرت در سال ۲۱۸ پس از معرفي امام هادي(علیه السلام) به جانشيني خود به همراه ام الفضل به بغداد رفت.
در اين سفر حضرت با شخصيتي متفاوت از مامون روبرو شد، شخصيتي با روحيه نظامي گري و فاقد بينش علمي . معتصم كه مايه هاي حيله گري و عوامفريبي هاي مامون را در خود نداشت، موضعگيري متضاد با اهل بيت خود را در بين مردم آشكار ساخت.
امام عليه السلام در دو سال آخر عمر خويش تحت نظارت شديدتر دستگاه امنيتي و نظامي معتصم قرار گرفت.
از اينرو شرايط امام جواد به گونه اي شد كه حضرت توسط معجزات و كرامات و شركت در جلسات علمي، امامت خود را به ديگران به اثبات مي رساند.
امام جواد (علیه السلام) در طول زندگي پربار اما كوتاه خويش بر آن بود تا ارتباط با مردم را حتي در سخت ترين شرايط حفظ كند و با بذل و بخشش به فقرا و مساكين كرامت اهل بيت را به اثبات رساند. وي اين سيره خويش را به امر پدر بزرگوارش آغاز و به انجام رساند . امام رضا (علیه السلام) در يكي از نامه هاي خود به حضرت جواد (علیه السلام) مي نويسد:
"به من خبر رسيده است كه ملازمان تو ، هنگامي كه سوار مي شوي از روي بخل تو را از در كوچك بيرون ميبرند تا از تو خيري به كسي نرسد تو را به حق خودم بر تو، سوگند مي دهم كه از درب بزرگ بيرون آيي و به همراه خود زر و سيم داشته باش تا به نيازمندان و محتاجان عطا كني."
و اين آغاز يك حركت مردمي، معنوي و انساني بود كه به استحكام پايگاه مردمي حضرت منجر شد و دستگاه بني عباس را از نام "جواد" به معناي بخشنده به هراس وا داشت.
رئیس دفتر مقام معظم رهبری در تماس تلفنی با سرپرست حجاج ایرانی مراتب تألم و تأثر ولی امر مسلمین جهان، حضرت آیت الله خامنه ای دامت برکاته را از این حادثه و درگذشتگان آن متذکر شد و از مجروحان و آسیب دیدگان تفقد و دلجویی کرد.
در پی حادثه غم بار در مکه مکرمه و کشته و زخمی شدن جمعی از زائران، حجت الاسلام والمسلمین محمدی گلپایگانی رئیس دفتر مقام معظم رهبری با حجت الاسلام والمسلمین قاضی عسکر سرپرست حجاج ایرانی در مکه مکرمه تماس گرفت و مراتب تألم و تأثر ولی امر مسلمین جهان حضرت آیت الله خامنه ای دامت برکاته را از این حادثه و درگذشتگان آن متذکر شد و از مجروحان و آسیب دیدگان تفقد و دلجویی کرد.
بر اساس این گزارش در حادثه سقوط یک دستگاه جرثقیل که روز جمعه گذشته در حرم امن الهی رخ داد ۱۰۷ نفر از جمله پنج نفر از زائران کشورمان کشته شدند.
باروی کارامدن دولت یازدهم بحث مذاکرات هسته ای اهمیت دوچندانی به خود گرفت ودولت حیات وممات خود رابه پیروزی یاعدم پیروزی در این مذاکرات گره زد که درنهایت دو توافق به دست امد ابتدا توافق موقت ژنو ودرنهایت جمع بندی مذاکرات هسته ای یابه قول رایج برجام ازان زاده شد قطعا درباره مراحل رسیدن به این برجام وجزییات ان وانچه داده یم وانچه گرفته ایم میتوان صدها صفحه نوشت همانطور که نوشته اند اما مادراین یاداشت فارغ از اینکه سرنوشت تاسیسات هسته ای کشور چه میشود؟ یا تحریم ها کی وچگونه لغو خواهند شد ؟دریک سطح کلان به این مسیر نگاه خواهیم کرد چرا که هسته ای رابهانه ای بیش نمیدانیم.
زمانی که عباس میرزا درجنگ باروسیه شکست خورد در دیدارسفیر فرانسه سوالی مطرح کرد که نحوه جواب به ان سوال از طرف افراد مختلف بی ارتباط با این یاداشت نیست.سوال عباس میرزا ازدلیل پیشرفت غرب وعقب ماندن شرق بود((...نمیدانم این قدرتی که شما اروپایی ها رابرما مسلط کرده چیست وموجب ضعف ما وترقی شما چه؟شمادرقشون ،جنگیدن وفتح کردن وبه کاربردن تمام قوای عقلیه متبحرید وحال آنکه مادرجهل وشغب غوطه ور وبه ندرت آتیه رادرنظر میگیریم.مگرجمعیت وحاصلخیزی وثروت مشرق زمین از اروپا کمتر است؟ یا آفتاب که قبل ازرسیدن به شما به ما می تابد تاثیرات مفیدش درسرما کمترازسرشماست؟یا خدایی که مراحمش برجمیع ذرات عالم یکسان است خواسته شما رابرمابرتری می دهد؟ گمان نمیکنم.اجنبی حرف بزن بگو من چه باید بکنم که ایران راهشیار کنم؟))
چه باید کرد؟این سوال اساسی بود که درتاریخ معاصر کشورمطرح وجریانات مختلف فکری وسیاسی جواب های مختلفی به ان دادند دراین بین مادو جواب رامطرح وکشاکش این دوجریان راتا امروز پی میگیریم.
جریان تحصیل کرده درغرب و غربگرا راه حل رادرغربی شدن دانست اشتباه نکنید ازنوک انگشتان تا فرق سریعنی برای پیشرفت حتی حرف زدنمان هم باید عین غربیان باشد نه اخذ قسمت های مفید تمدن غرب یعنی یک نگاه شیفته به غرب درحالی که جریان مذهبی ازهمان ابتدایک نگاه نقادانه به غرب انداخت ومعتقد بود ان چیز راکه برفرهنگ مامنطبق است راباید حفظ ومضرات آن را رد کنیم.
پیروزی انقلاب اسلامی درواقع پیروزی تفکر نگاه نقادانه به غرب بود که رهبری ان را علمای اصولی شیعه برعهده داشتند.بعد ازانقلاب تادوم خرداد درواقع انفعال جریان غربگرای دلبسته به غرب است اما ازدوم خردا یاس آنان تبدیل به امید شد واحساس کردند حتی درچهار چوب نظام اسلامی هم میتوان خط غربگرای را ادامه داد البته این قلم درپی ان نیست که همه جریان اصلا حطلبی کشور ا درخط غربگرایی بنماید بلکه منظورطیف های رادیکال این جریان یعنی گروه های مثل جبهه مشارکت وسازمان مجاهدین انقلاب اسلامی است.که نماد این تفکر درسالهای حاکمیت اصحاب دوم خرداد ظهور یافت که برای مثال میتوان به تضعیف جایگاه ولایت فقیه،تفسیرهای حداقللی ازدین،تضعیف اندیشه امام،فرستادن پالس هایی به غرب وبه ویژه امریکا برای ایجاد رابطه دوستانه ودرنهایت انتقاد ازمواضع ضدصهیونیستی نظام اسلامی اشاره کرد.
ظهور دولت اصولگرایی احمدی نژدا هم نتوانست این جریان راازصحنه های فرهنگی وسیاسی واجرایی کشور کنار زند به طوری که این جریان درسال 1392 باسرمایه گذاری روی جریان تکنوکرات وبه قول خودشان اعتدال خود راوارث دولت یازدهم دانست دولتی که بنظر میرسند قرابت بیشری با جریان هاشمی دارد تااصلا حطللبان تندرو.
جریان تندرو اصلاح طلبی که به دنبال فرصتی بود تا اندیشه شیفتگی به غرب رادر کشورحاکم وان رادرسطح جامعه منتشر کند مذاکرات هسته ای بستراین کار قرارداد ومیخواست این مذاکرات راسازش نظام باغرب ودرنهایت تبدیل به دوستی با غرب بنمایند دراین راستا سناریوهای مختلفی به کارگرفته شده که مهمترین ان دشمن تراشی مشترک برای ایران وامریکا(اسراییلوعربستان) ازمهم ترین ان هابود.دربعد داخلی هم چند خطر تبلیغاتی دنبال شد که به دومورد ازآن ها اشاره میکنم اول این که همه چیزمان رابه مذاکره به آمریکا ربط دادند حتی حل مشکل آب خوردن مردم را ودیگری تبلیغ گسترده برای تطهیر امریکا وتبدیل ان ازدشمن به دوست که دراین مورد خاطره گویی ها از ان امام سفر کرده شروع شد که ،مخالف مرگ بر امریکا بود.
اما درایران رهبری حکومت میکند که هم کفار راخوب میشناسد وهم منافقان را به همین خاطر رهبرانقلاب پرده از طرح نفوذ امریکا درکشور برداشتند ودرواقع بزرگترین مانع جریان غربگرایی درکشور رهبرمعظم انقلاب است ،هجمه های گسترده به ایشان چه دربعد داخلی وچه خارجی موید درپایان ضروری است اشاره شود که کشورنیازمند ان است که مسولان وبه ویژه دولت محترم به اطاعت کامل ازرهنمود های رهبری مانع نفوذ غرب وآمریکادرکشورشوند .
مقاومت ایشان در برابر «خلق مسلمان» تحسین برانگیز بود
«گذری بر سیره علمی و عملی شهید آیت الله مدنی» در گفت وشنود با آیتالله حاج میرزا مسلم ملکوتی
پس از شهادت اولین شهید محراب آیت الله سید اسدالله مدنی، مرحوم آیت الله حاج میرزا مسلم ملکوتی، به امامت جمعه تبریز منصوب شد.این انتساب اما، خالی از تناسب نبود، چه اینکه بین این دو شخصیت ارجمند، از دوران حضور در نجف اشرف، انس و الفتی فراوان برقرار بود. در گفت وشنود کوتاهی که پیش روی دارید، آیت الله ملکوتی به شمه ای از خاطرات خویش، پیرامون سیره علمی و عملی شهید آیت الله مدنی اشاره کرده است...
درآمد:
پس از شهادت اولین شهید محراب آیت الله سید اسدالله مدنی، مرحوم آیت الله حاج میرزا مسلم ملکوتی، به امامت جمعه تبریز منصوب شد.این انتساب اما، خالی از تناسب نبود، چه اینکه بین این دو شخصیت ارجمند، از دوران حضور در نجف اشرف، انس و الفتی فراوان برقرار بود. در گفت وشنود کوتاهی که پیش روی دارید، آیت الله ملکوتی به شمه ای از خاطرات خویش، پیرامون سیره علمی و عملی شهیدآیت الله مدنی اشاره کرده است. شایان ذکر است که این گفت وشنود، در شهریور ماه سال 1380انجام شده است.
□ حضرتعالی از چه دورهای و چگونه با شهید آیتالله سید اسدالله مدنی آشنا شدید و چه ویژگیهایی را در ایشان برجسته دیدید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین(ع). بنده بیش از 60 سال قبل، در تبریز با ایشان آشنایی داشتم و ایشان را مردی متقی، عادل و متخلق به اخلاق اسلامی دیدم. ایشان فوقالعاده مهربان بود و جذابیت عجیبی داشت، به همین دلیل میتوانست افراد مختلف را دور خود جمع کند. ایشان شخصیت بسیار برجستهای بود که جز خدمت به اسلام و مسلمین دغدغهای نداشت. فوقالعاده زحمتکش بود و دشواریهای فراوانی را تحمل کرد. این اواخر هم که امامت جمعه آذربایجان و بهخصوص تبریز به عهده ایشان قرار گرفت، برای پیشبرد انقلاب اسلامی از هیچ تلاشی فروگذار نکرد. بنده با شهادت ایشان، وظیفهام سنگین شد! تا ایشان بودند، در آذربایجان فعالیت میکردم، اما به تبریز کاری نداشتم! انصافاً شهادت مرتبهای بود که ایشان لیاقتش را داشت.
□ از دوران اقامت ایشان در نجف چه میدانید؟
ایشان از مدرسین حوزه نجف اشرف بود و هر روز چندین درس را در آنجا تدریس میکرد و همه روز وقتش، صرف تعلیم و تعلم علوم اسلامی میشد. منبرهای گیرایی هم داشت و لحظهای از وظیفه امر به معروف و نهی از منکر غفلت نمیکرد، از جمله ماه مبارک رمضان به کسانی که در ملاء عام روزهخواری میکردند، تذکر میداد.
□ ظاهراً ایشان در پی اهانتی که به آیتالله حکیم شده بود، واکنش نشان دادند. از آن رویداد برایمان بگویید؟
در پی جسارتی که به مرحوم آیت الله آقای حکیم شد، طلاب حوزه علمیه نجف چند شبانهروز در مسجد کوفه بیتوته کردند! مرحوم آیتالله حکیم در کنار شهر کوفه در جایی سکنی گزیده بودند. شهید آیتالله مدنی سعی کرد همه مردم عراق، عشایر عرب و شیوخ مداین را، علیه حکومت دیکتاتوری صدام بسیج کند، بهطوری که آنها پیاده و سواره از همه نقاط به سوی نجف حرکت کردند و در خیابانهای نجف راهپیماییهایی صورت گرفت و دستجاتی در حمایت از آقای حکیم به راه افتادند. این حرکت موجب تقویت آقای حکیم و تضعیف رژیم بعثی عراق شد و آگاهی مسلمانان عراق نسبت به مسائل سیاسی و اجتماعی بالا رفت.
□ نگاه ایشان به اصل ولایت فقیه و اندیشه ها و آرمانهای حضرت امام در نجف، چگونه بود؟ ظاهرا در آن دوره، رابطه ای صمیمی میان ایشان امام برقرار بوده است؟
بله، ایشان اصل ولایت فقیه را با تمام ابعادش قبول داشت و ایمان و از خودگذشتگی و فداکاری ایشان نسبت به امام کمنظیر بود. پس از حضور امام در نجف، همواره در درس امام حاضر میشد و ایمان و اعتقاد مستحکمی به ایشان داشت، بهگونهای که امثال بنده قادر به شناخت و تقدیر آن نیست. این مسئله از تعبیرات ایشان نسبت به حضرت امام معلوم می شود.
□ شهید آیتالله مدنی از لحاظ رسیدگی به امور عامالمنفعه خدمات شایان توجهی در همدان، تبریز و شهرهای دیگر انجام میدادند. در این باره هم توضیح بفرمایید؟
دلیل اینکه ایشان به همدان و خرمآباد رفت و مدتی در آنجا بود، به سبب بیماریای بود که در نجف بدان مبتلا شد و لذا ایام تابستان را، از نجف به آنجا میآمد. ایشان در همدان، سخنرانیهای جالبی را ایراد میکرد و از راهنمایی و موعظه مردم لحظهای فروگذار نمیکرد، از همین رو مردم آن شهر به شدت به ایشان علاقه پیدا کردند و مسجد جامع شهر را در اختیارشان قرار دادند. ایشان آن مدتی از سال را که در همدان بود، به تبلیغ میپرداخت. مردم مسلمان خرمآباد نیز در دورانی که ایشان در قبل از انقلاب، در آنجا تبعید بودند، به ایشان علاقه پیدا کرده بودند و از ایشان دعوت میکردند. البته در دوره تبعید ایشان، بنده در نجف بودم و در آنجا از خدمات ارزندهای که ایشان انجام داده بود، مطلع میشدم. خدمات ایشان را در تبریز عیناً شاهد بودم و فداکاریهای فراوانی کرد، بهطوری که اگر ایشان به تبریز نمیآمد، معلوم نبود وضع این شهر چگونه میشد! مردم تبریز میدانند چه ظلمهایی بر ایشان رفت و دشمنان اسلام چه اندازه ایشان را به زحمت انداختند، مخصوصاً گروهکها، ضد انقلابها و خلق مسلمانیها و ایشان با قدرت تمام تحمل و پایداری کرد.
□ از نظر شما، شخصیت علمی، معنوی و اخلاقی و جایگاه ایشان در میان علمای حاضر، چه ویژگیهایی دارد؟
در بیان شخصیت علمی، تقوا و اخلاق ایشان همین بس که امام امت، ایشان را صاحب حد وافر علم، تقوا و اخلاق اسلامی میدانستند. توصیفات امام از ایشان در حد کمال و بیانگر ویژگیهای برجسته آن شهید بزرگوار است.
□ به جریان خلق مسلمان و آزار و اذیت ضد انقلاب و منافقین نسبت به ایشان اشاره کردید. از فعالیتهای ایشان برای خنثیسازی توطئههای آنان بفرمایید.؟
در آن ایام در قم بودم و اطلاعاتی که دارم همان چیزهایی است که دیگران هم میدانند. همینقدر عرض کنم که در قضیه حزب خلق مسلمان در تبریز، اگر ایشان نبود و با درایت و هوشمندی خاص خود قضیه را جمع نمیکرد، امروز معلوم نبود تبریز چه وضعیتی داشت! تلاشها و روشنگریهای ایشان سبب شد مردم غیور تبریز قیام کنند و ریشه این جریان انحرافی را بکنند.
□ و کلام آخر شما در باره شهادت این شهید بزرگوار؟
مردم مسلمان ایران میدانند انقلاب اسلامی حاصل خونهای پاکی است که در پای این شجره طیبه ریخته شده است، لذا همگان وظیفه داریم از این انقلاب محافظت کنیم و پاسدار خون شهدا باشیم. در سالگرد شهادت این شهید بزرگوار در واقع فداکاریها و جانفشانیهای تمام شهدای انقلاب و جنگ را پاس میداریم و به خود و مردم ایران یادآوری میکنیم که همواره قدر و منزلت شهدا را به خاطر داشته باشند و به نسلهای جدید تذکر بدهند. اسلام و خصوصاً تشیع با گرامیداشت رجال و مردان بزرگ خود در طی چهارده قرن زنده مانده، لذا تجلیل و تکریم شهدا وظیفه هر انسان مسلمانی است و در این راه نباید از هیچ تلاشی خودداری شود.
شهریار مراودات فراوانی با رهبر انقلاب داشته است. ماجرای شعرخوانی شهریار در تبریز در محضر مقام معظم رهبری حاوی نکات خواندنی است. اما این دیدار بنا به درخواست شهریار در منزل او انجام نشد.
صراط:استاد شهریار در دوران حیات خود با مقام معظم رهبری دیدار داشته و در محضر ایشان یکی از سرودههای خود را قرائت کرده است.
در شرایطی که رهبر انقلاب دوران ریکاوری بعد از عمل جراحی را در دوران ریاست جمهوری سپری می کردند و شخصیتهای مهم لشگری و کشوری طی 24 ساعت گذشته از ایشان ملاقات به عمل آورده بودند. اما ایشان به تبریز میروند و شرایط دیدار شهریار با معظم له فراهم میشود.
قرار بود این دیدار در منزل شهریار برگزار شود اما ظاهرا بنا به درخواست این شاعر و به دلیل کوچک بودن منزلش دیدار و شعرخوانی در ساختمان استانداری تبریز صورت میگیرد. شهریار عنوان میکند که اگر همسایهها متوجه حضور ایشان شوند، منزل من مکان مناسبی برای حضور جمعیت گسترده نخواهد بود از این رو دوستانش یکی از اتاقهای ساختمان استانداری را در اختیار وی قرار میدهند.
روایتی که علیاصغر فردی از شاگردان شهریار دارد اینگونه است: «یکی از روزهای تابستان سال 1365 بود که از روابط عمومی ریاستجمهوری زنگ زدند و گفتند که آقای رئیسجمهور عزم تبریز دارند و مایل هستند ملاقاتی با استاد تدارک شود که بهتر است چند تن از شعرای مُعنوَن تبریز هم در آن دیدار ملتزم و مشایع باشند. روز بعدش معظمله به تبریز آمدند و چون حضور ایشان در منزل استاد یا منزل محل ورود آقا که منزل امام جمعهی وقت بود، مناسب نمیبود، سالن استانداری را در نظر گرفتیم و حدود 20 تا 30 تن از شعرای تبریز را هم دعوت کردیم. بعد از نماز مغرب بنده استاد را از منزلشان به میعاد ملازمت کردم.»
دیدار آقا و استاد حکایتی است که با کلام توصیف نمیشود. بسیار صحنهی دلاویزی بود. از این جهت که من با تمامی رفتارها و سکنات استاد حکیم آشنایی دارم، برای من این نوع استقبال از استاد بسیار شگفتانگیز بود. این دو همدیگر را به آغوش کشیدند و استاد تا دست آقا را در دست گرفت، گریهی عجیبی سرکرد. دست آقا را به سینه فشرد و گفت: «ابوالفضل مائی».
این در حالی است که استاد شهریار پیش از خواندن شعر در محضر رهبری، میگوید: در محضر چنین شخصیتی اظهار وجود کردن، احتمالا کار پیرمردی مختل المشاعر مثل من است.
البته علیاصغر فردی، شاگرد این غزلسرای بزرگ، خاطراتی از مراودات حضرت آیتالله خامنهای و استاد شهریار را به رشتهی تحریر درآورده است. وی درباره همان شب دیدار شهریار با رهبری می نویسد: آن شب استاد شهریار بارها اشاره به دست مجروح آقا داشتند و روز بعد که مشرف شدم، شعری را پیش رویم نهادند که در آن این بیتها بود:
شهید زندهی ما خود رئیس جمهوریست که چون وصیّ رسولش بوَد جمال غدیر
نگاه داشت به یک دست پرچم اسلام که خون بهای ابوالفضل میزند شمشیر
به قدّ اوست قبای ریاست جمهور که خلعتیاست الهی و نیستش تغییر